خانه » بلاگ » توسعه فردی » چگونه خودمان را متقاعد به انجام دادن کارهای سخت کنیم؟

چگونه خودمان را متقاعد به انجام دادن کارهای سخت کنیم؟

انجام دادن کارهای سخت

در این مقاله می‌خوانید

این مغز تنبل عافیت طلب!

شاید باورش سخت باشد، ولی همه چیز تقصیر عملکرد مغز ما است! مغز ما به صورت ناخودآگاه به چیزهایی تمایل دارد که برای ما خوشایند هستند و باز هم به صورت ناخودآگاه، از چیزهایی که برای ما ناخوشایند هستند، اجتناب می‌کند! چون می‌خواهد انرژی‌اش را برای کارهای حیاتی ذخیره کند. این چیزهای ناخوشایند، کارهای سختی را که نیاز به صرف انرژی و وقت زیاد دارند، شامل می‌شود. پس چطور قرار است خودمان را به انجام دادن کارهای سخت متقاعد کنیم؟ آن هم وقتی که مغزمان به صورت ناخودآگاه ما را از انجام آنها منع می‌کند! با آوات همراه باشید.

این روزها اگر در مورد احساس افراد از آنها سوال کنیم، متوجه می‌شویم که همه گرفتار خستگی و فرسودگی هستند. از یک طرف کار، از طرف دیگر مراقبت از بچه‌ها؛ مشکلات زندگی هم که جای خودشان را دارند! این انجام دادن کارهای سخت ، عدم اطمینان و نیاز مستمر به تصمیم گیری و انتخاب برای مدیریت کارها، باعث خستگی ما می‌شود. وقتی درگیر چنین احساساتی می‌شویم، مغز ما به صورت ناخودآگاه با تمرکز بر اطلاعات قابل یادآوری و در دسترس، ما را وادار به تصمیم‌گیری سریع می‌کند، تصمیم‌هایی که در چنین شرایطی می‌گیریم، ممکن است بهترین تصمیم نباشند؛ اما ما از کجا بدانیم؟! مغز ما فقط می‌خواهد ما از شرایط بحرانی خارج کند.

به این عملکرد مغز انسان، مصلحت گرایی می‌گویند؛ یعنی انجام دادن کاری که درست به نظر می‌رسد یا عجله برای قضاوت کردن، بدون در نظر گرفتن همه متغیرها. مغز این کار را انجام می‌دهد، زیرا پردازش ایده‌های موجود بسیار آسان‌تر از پردازش ایده‌های جدید است. مثلاً اگر زبان مادری شما اسپانیایی باشد، یاد گرفتن زبان ایتالیایی بسیار آسان‌تر از یاد گرفتن زبان ژاپنی است. این اصل را به موارد زیادی می‌توان تعمیم داد، آدام آلتر استاد بازاریابی می‌گوید بسیاری از مردم فکر می‌کنند که دو اسکناس یک دلاری، از یک اسکناس دو دلاری ارزشمندتر است!انجام دادن کارهای سخت

نتیجه این عملکرد مغز، این است که ما به طور طبیعی تمایل داریم کاری را انجام دهیم که «احساس» می‌کنیم درست هستند، حتی اگر این احساس تحت تاثیر عملکرد ناخودآکاه مغز باشد. درست همین جا است که اصل لذت‌گرایی هم وارد عمل می‌شود! ما به طور غریزی به سمت چیزهایی تمایل داریم که احساس خوبی به ما می‌دهند و از چیزهایی که ناراحتمان می‌کنند، دور می‌شویم. مخلص کلام این که مغز انسان در برابر تلاش کردن ما مقاومت می‌کند، چون کار سختی است! وقتی در یک مسیر جدید و چالش برانگیز گام می‌گذاریم، مغز ما دوست دارد ما را به همان مسیر فرسوده قبلی برگرداند!

می‌دونم سخته، ولی باید انجامش بدی!

تسلیم شدن در برابر مصلحت گرایی مغز، ما را در همان سطح فعلی نگه می دارد و جلوی پیشرفت ما را می‌گیرد. در مقابل انجام دادن کارهای چالش برانگیز، باعث شکوفایی مهارت و توانایی ما می‌شود. کارهای سخت می‌توانند مزیت‌های زیادی برای ما داشته باشند، حتی اگر این مزایا برای مدتی قابل مشاهده نباشند. مثلاً به پایان رساندن یک کار سخت، باعث می‌شود طعم موفقیت را بچشید و اعتماد به نفس شما تا حد زیادی بالا برود. حالا تکلیف چیست؟ چطور در مقابل مغزی که ما را به حفظ وضعیت موجود سوق می‌دهد، بایستیم و خودمان را برای انجام دادن کارهای سخت متقاعد کنیم؟

گام اول: زمانی برای انجام دادن کارهای سخت اقدام کنید که حالتان خوب است!

نتایج پژوهش‌های انجام شده نشان می‌دهد که وقتی افراد ناراحت هستند، کمتر سعی می‌کنند کارهای سخت را انجام دهند. درست برعکس، هنگامی که احساس خوشبختی می‌کنند، بهتر از پس کارهای سخت برمی‌آیند. یکی از راه‌های مقابله با عافیت‌طلبی مغز، «ارزیابی مجدد» است. طی فرایند ارزیابی مجدد، نحوه ادراک مغز از یک کار سخت را به صورت هدف‌دار تغییر می‌دهیم. مثلاً با خودتان بگویید: «اگر این فرایند جدید را روی کاغذ بیاورم، احساس بهتری به آن پیدا می‌کنم.» و بعد همه چیز را روی کاغذ پیاده کنید. ممکن است همین کار ساده برای خارج کردن مغز شما از یک حلقه غیرمولد کافی باشد.

گام دوم: به مغزتان اجازه بدهید بین گزینه‌های موجود انتخاب کند!

اگر یک گزینه پیش روی مغزتان قرار بدهید، در مقابل آن مقاومت می‌کند! اما می‌توانید برای به چالش کشیدن مغز و ایجاد مشوق، طور دیگری عمل کنید. مثلاً به جای این که مدام به خودتان بگویید باید برای نهار یک غذای سالم انتخاب کنید، از خودتان بپرسید: آیا می‌خواهم این سالاد تازه را بخورم که به من انرژی بدهد یا این دونات شکلاتی را که آخرین بار بعد از خوردنش احساس سنگینی و خواب‌آلودگی کردم؟ یا وقتی سر کار هستید: آیا می‌خواهم با یک ابزار مدیریت پروژه جدید کار کنم که کارها را برای تیم من آسان‌تر می‌کند، یا می‌خواهم به همان فایل اکسل قدیمی بچسبم که هیچ کدام از افرد تیم نسبت به آن حس خوبی ندارند؟ اینطوری انتخاب ساده‌تر می‌شود، قبول دارید؟!

گام سوم: باید با این مغز پیچیده و نافرمان مدارا کنید!

وقتی لازم است برای رسیدن به یک هدف بزرگ، برای مدت طولانی تلاش کنید و کارهای سخت انجام دهید، مقاومت مغز بیشتر می‌شود و با ترشح انواع و اقسام هورمون‌ها به شما هشدار می‌دهد که دست از تلاش بردارید! پس لازم است با این مغز نافرمان با سیاست رفتار کنید! در روزهای ابتدایی به خودتان سخت نگیرید. از تمام انرژی مغزتان برای شروع کار مایه نگذارید. همچنین می‌توانید با جایزه دادن و تشویق خودتان، مغزتان را فریب بدهید. برای انجام کار هدف‌های کوچک و کوتاه مدت تعیین کنید و پس از رسیدن به هر هدف، به خودتان جایزه بدهید. تنها صلاحی که برای شکستن مقاومت مغزتان در اختیار دارید، تمرین و استمرار است.

مغز ما با همه درایتش، ممکن است واقعا نداند چه چیزی به صلاحمان هست و چه چیزی به صلاحمان نیست!

حالا چطوری باید انجامش بدم؟

حقیقت این است که هیچ کاری آنقدر سخت نیست که نتوانید انجامش بدهید. فقط کافی است بدانید چطور باید با کارهای سخت مواجه شوید و آنها را شکست بدهید. برای این کار یک دستورالعمل ساده وجود دارد:

دقیقاً مشخص کنید که چه چیزی سخت است

به جای این که به خودتان تلقین کنید که این کار سخت است و از عهده‌اش برنمی‌آیید، به این فکر کنید که چه چیزی برای شما سخت است. اگر بدانید مغز شما دقیقاً در مقابل کدام بخش از کار مقاومت می‌کند، بهتر می‌توانید مقاومتش را بشکنید.

یک کار سخت را به چند کار آسان تقسیم کنید

یکی از مهم‌ترین مراحل انجام دادن کارهای سخت ، تقسیم کردن آن به کوچک‌ترین اعضای تشکیل‌دهنده است. هر کاری هر چقدر هم سخت باشد، قابل تجزیه به اجزای کوچک‌تر و ساده‌تری است که انجام دادنشان راحت‌تر است.

با افراد قابل اطمینان مشورت کنید

حتماً افرادی را می‌شناسید که قبل از شما کاری را انجام داده‌اند. بدون شک تجربه این افراد می‌تواند راه را تا حد زیادی برای شما روشن کند.

با آنچه که می‌دانید شروع کنید

در مورد کاری که می‌خواهید انجام بدهید، چیزهای زیادی وجود دارد که نمی‌دانید. اما چیزهای زیادی هم وجود دارد که می‌دانید. پس با همان‌ها شروع کنید. شما باهوش‌تر از چیزی هستید که فکر می‌کنید!

سخت را از غیرممکن تفکیک کنید

این که یک کار سخت است، به این معنی نیست که شما قادر به انجام دادن آن نیستید. ممکن است دچار احساس ضعف و ناامیدی شوید، اما این دلیل نمی‌شود که توانایی‌های خود را دست کم بگیرید.

مشخص کنید که چه انتظاراتی دارید

گاهی اوقات کارها سخت به نظر می‌رسند، تنها به این دلیل که ما درکی از موفقیت نداریم. مثلاً نوشتن مقاله دانشگاهی را شروع نمی‌کنیم، چون نمی‌دانیم استاد از ما چه می‌خواهد و به مزایای آن هم فکر نمی‌کنیم.

 

 
 
 
 
 
View this post on Instagram
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 

A post shared by AwatCloud | آوات (@awatcloud)

ماهیچه‌های مغزتو تقویت کن!

اولویت دادن به کارهای آسان، باعث می‌شود ذهن و جسم ما تنبل شوند؛ مغز ما به کارهای آسان و روزمره عادت می‌کند و چون درگیر هیچ نوع چالشی نیست، کارایی و خلاقیتش را از دست می‌دهد. بهترین الگو این است که کارهای آسان و سخت را در کنار یکدیگر پیش ببرید؛ یعنی بعد از هر کار ساده، یک کار سخت و بعد از هر کار سخت، یک کار آسان انجام بدهید. به این ترتیب مغز شما درگیر خستگی و فرسودگی کارهای سخت نمی‌شود و از انجام مکرر کارهای ساده تنبل نمی‌شود.

در نهایت، ما می‌توانیم با تمرین عادات ذهنی، کارهای سخت را انجام دهیم و زمانی که مغزمان به صورت ناخودآگاه ما را به سمت طرز فکر و رفتار قبلی سوق می‌دهد، فریبش را نخوریم! برای به چالش کشیدن الگوها یا سیستم‌هایی که عادت‌های جدید را می‌سازند یا حتی از ایجاد عادت‌های جدید جلوگیری می‌کنند، داشتن حمایت دیگران مفید است. یکی از راه‌های انجام این کار، به اشتراک‌گذاری تلاش‌هایتان است با دیگران است، البته در شرایطی که تلاش‌ها هم به اندازه نتایج ارزشمند باشند. دریافت حمایت و تشویق ار سمت دیگران، مغز شما را متقاعد می‌کند که آنچه انتظارش را دارید، ارزشش را دارد.

در نگاه اول اصرار بر انجام کارهایی که به نظر مغز شما به صلاحتان نیستند، منطقی به نظر نمی‌رسد! اما باید بپذیریم که مغز ما با همه درایتش، ممکن است واقعا نداند چه چیزی به صلاحمان هست و چه چیزی به صلاحمان نیست! با درک کردن آنچه در مغز شما رخ می‌دهد، می‌توانید برای انجام کارهای سخت تلاش کنید و ترس‌هایتان را که درواقع نتیجه عملکرد ناخودآگاه مغز هستند، پشت سر بگذارید.

منبع: HBR و schoolhabits

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این پست را با دیگران به اشتراک بگذارید

ماتریس آیزنهاور: روشی برای مدیریت بهتر تسک‌ها

 در دنیای سریع امروز، پیدا کردن تعادل بین کار و زندگی می‌تواند به مساله‌ای فرسایشی تبدیل شود. یکی از ابزارهای قدرتمند برای کمک به مدیریت این چالش، ماتریس آیزنهاور است؛ یک تکنیک مدیریت زمان که وظایف را بر اساس فوریت

هدف گذاری و اهمیت آن در موفقیت سازمان

حتماً تا به حال با قطب‌نما کار کرده‌اید. قطب‌نما جهت‌های اصلی را مشخص می‌کند و اگر از مسیر اصلی خارج شویم، مسیر درست را به ما نشان می‌دهد. هدف گذاری هم در زندگی شخصی و کاری ما چنین نقشی را

فرم مشاهده دمو

"*" قسمتهای مورد نیاز را نشان می دهد

این فیلد برای اعتبار سنجی است و باید بدون تغییر باقی بماند .